رمان ازدواج اجباری

#ازدواج_اجباری_پارت_۲۲

#تینا
خواب آلود چشامو مالش دادم و رو به رومو نگاه کردم.
در همون حالت خوابالوده لب زدم:

_آ...آرشام..بزار بخوابم دانشگاه ندارم
چشام تار میدید
چند بار که پلک زدم تصویر آرشام برام واضح شد.
به نظر عصبی میومد.
_چیشده
عصبی لب زد:
+یعنی تو نمیدونی؟؟
_نُچ
عصبی تر لب زد:
+کی به تو اجازه داده بیای اتاق من؟
خیلی آروم و خونسرد جواب دادم:

_ در اتاقتو زدم جواب ندادی یه چیزی میخواستم بهت بگم اومدم تو اتاق خواب بودی
با حرصی که سعی در مخفی کردنش داشت گفت:
+تو غلط کردی اومدی نو اتاق من
میخواستم بگم
مگه چیزی داری که سعی در پنهون کردنش داری
ولی ممکن بود بفهمه بهش شک کردم
باید تا تحقیق کردن کامل و
جاسازی گوشی و
حرف کشیدن از خدمتکارا و
پیدا کردن آیلین باهاش کنار بیام
فعلا گوشی رو جایی از همین
اتاق قایم کردم
ممکنه همین الان گوشیمو بگیره
به حرف در اومدم
و لب زدم:
_ما الان عقد کردیم من نمیتونم بیام اتاق تو؟

عصبی شده بودم و تقریبا با صدای بلند گفتم:
_ چطور تو الان سرتو مثل گاو انداختی اومدی تو اتاق من
ولی اگه من بیام جرمه. من حدقلش خواب بودی در زدم اومدم
چرا اینجوری میکنی؟ اگه اینطوره منم دوست ندارم بدون اجازم بیای
داخل اتاقم
روی صدام لرزی افتاده بود که
نمیخواستم
این لرز نشانه بغضم بود
نفس عمیقی کشیدم و به قیافه ای که هنوز عصبانی بود زل زدم...

...........................
کپی‌اصکی‌ممنوع
۲ پارت دیگ میزارم برا امروز
دیدگاه ها (۰)

رمان ازدواج اجباری

رمان ازدواج اجباری

رمان ازدواج اجباری

رمان ازدواج اجباری

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

برمیگردمپارت : 62( جنی ) از میخواستم ماسکشو بده پایین اما او...

نام فیک:عشق مخفیPart: 7ویو جیمین*جی. گفتم که برام کار پیش او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط